ایرانیان،از اسلام گریزی تا عرب ستیزی_بقلم رامي اهوازي

دلایل تغییر دین نزد ایرانیان می تواند بسیار باشد .اما بی تردید نقش حاکمیت در فرایند تغییر دین انکار ناپذیر است.در زمان حکومت شاهنشاهی تغییر دین برای روشنفکران و نزدیکان به سیستم حکومتی یک امتیاز به حساب می آمد.به گونه ای که بسیاری از مسئولان رده بالای دربار ودولت نه تنها خود بهائی یا زرتشتی بودند بلکه ترک اسلام را یک راهکار مناسب برای ترقی جایگاه خود در عرصه سیاست کشور می دانستند. نهضت ما حسینی است،رهبر ما خمینی است.این شعار،یکی از شعارهای ایرانیان در آستانه انقلاب 1979 به رهبری آیت الله خمینی بود. محتوای شعار از تعلق ومیل باطنی طراحان و سرایندگان آن پرده بر می دارد که در زمان انقلاب و پس از آن در جنگ هشت ساله با همسایه غربی ایران، با شعار های مشابه توانستند نیروهای نوجوان وجوان را داوطلبانه راهی جبهه های جنگ با عراق نمایند .رهبران انقلاب ، بعد ایدئولوژیک نهضت را در درجه اول اسلامی ،شیعی و حسینی می دانستند. بنابر این عقیده، آنان از حوادث تاریخ اسلام همانند حادثه محرم سال 61 هجری (معروف به حادثه کربلا) ودیگر حوادث مشابه بهره های فراوان بردند. همزمان با این شعارها در ایران، دفاتر سازمان ملل در امور پناهندگان در استانبول و آنکارا و شهر مرزی وان و برخی شهرهای پاکستان روزانه پذیرای صدها پناهجوی جدید ایرانی بودند.به جز نیروهای چپ رانده شده از کشور و وابستگان به نظام سرنگون شده شاهنشاهی،بیشتر افرادی که تقاضای پناهندگی می کردند گذشته از فعالیت سیاسی از تغییر دین خود سخن به میان می آوردند. در صد بالایی که ادعای تغییر دین خود را داشتند از پذیرش بهائیت به عنوان دین جدید می گفتند.اما به مجرد اخذ پناهندگی و اقامت در یک کشور غربی همینان که تا زمان اقامت در ترکیه بهائی بودند، در اروپا به شیعه دو آتشه تبدیل می شوند. دهها و صدها نمونه از تغییر مذهب یا تغییر دین در تاریخ ایران در دوران های مختلف، آن هم در همه سطوح کشور می توان سراغ گرفت. از ابراهیم پورداود نویسنده ای که دینش را از اسلام به زرتشتی تغییر داد تا هزاران تن دیگر که در اروپا وامریکا واسترالیا که اگر بهائی یا شهود یهوه نشدند در بهترین حالت فقط نام مسلمان بودن را یدک می کشند.چندی پیش روزنامه های صبح وعصر تهران از کشف تبلیغات گسترده مسیحیت در ایران خبر دادند به نوشته روزنامه جمهوری اسلامی به تاریخ 3 اکتبر 2010 «تلاش‌هاي سازمان يافته براي گسترش هدفمند كليساهاي خانگي در برخي شهرهاي مذهبي به مرحله حادي رسيده است. طي چند ماه اخير تأسيس كليساي خانگي در شهر مشهد گسترش پيدا كرده و اخبار رسيده از كشف 200 كليساي خانگي در اين شهر حكايت دارد. اين امر درحالي اتفاق مي‌افتد كه تاكنون اخبار و گزارش‌هاي فراواني از نقاط مختلف كشور مبني بر حضور گسترده مبلغان مسيحيت و توزيع رايگان كتب آيين مسيحيت به ويژه كتاب انجيل در رسانه‌هاي مختلف اعلام گرديده است. كليساهاي خانگي، منازلي هستند كه كشيشان مسيحي و يا افراد مرتد تازه جذب شده، مالكيت و يا اجاره آنها را در اختيار دارند. بيشترين آمار درخصوص كليساهاي خانگي مربوط به شهرهاي مشهد، تهران، كرج و رشت است.» در سایت خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران نیز آمده است : «سازمان هماهنگ‌كننده تبليغات مسيحيت با تشكيل گروه‌هاي متعددي درون كشور انجام تبليغات را به صورت تخصصي عليه اقشار مختلف اجتماعي و سني دنبال مي‌كند.

بررسي‌هاي به عمل آمده توسط گروه پژوهشي نشانگر جذب گروه سني بين 18 الي 20 سال است. اين جذب در فاصله سني 20 الي 25 سال با 40 درصد رشد مواجه است. در بخش مردان نيز اين روند 60 درصد بيشتر است.» دلایل تغییر دین نزد ایرانیان می تواند بسیار باشد .اما بی تردید نقش حاکمیت در فرایند تغییر دین انکار ناپذیر است.در زمان حکومت شاهنشاهی تغییر دین برای روشنفکران و نزدیکان به سیستم حکومتی یک امتیاز به حساب می آمد.به گونه ای که بسیاری از مسئولان رده بالای دربار ودولت نه تنها خود بهائی یا زرتشتی بودند بلکه ترک اسلام را یک راهکار مناسب برای ترقی جایگاه خود در عرصه سیاست کشور می دانستند. در زمان جمهوری اسلامی نیز ترک اسلام مساوی با اخذ اقامت در امریکا یا یک کشور اروپایی است سئوالی که در اینجا مطرح می شود آن است که چرا ایرانیان دین را پلکانی برای ترقی می بینند و همواره در اندیشه دینی خود متناقض هستند؟ و چندین سئوال از این دست درباره اندیشه دینی ایرانیان قابل طرح است. پاسخ به این سئوال ما را راهی تاریخ ونهضت شعوبیه ازابتدا تا امروز رهنمون می کند.سر آمد ادبیات شعوبیه و افکار آن،عرب ستیزی در تمام ابعاد است.شعوبیه در سیر تاریخی خود توانست نویسندگان معاصر چون صادق هدایت و بسیاری دیگر را در خود حل کند .ره آورد این ادبیات دگر ستیز تشکیل دولت هایی است که هرکدام به شیوه ی خود هر جا توانستند نیش زهر آگین خود را در کالبد عرب فرو کنند.به همین دلیل است که گاه به گاه نعره های ضد اسلامی(بخوانید ضد عربی) از درون حاکمیت به گوش می رسد. به گفته محمد خاتمی در جمع ایرانیان مقیم امریکا در نیویورک در دوران ریاست جمهوری ایشان ،» ایرانی مسلمان شد اما عرب نشد».در واقع همین گفته خاتمی را اسفندیار رحیم مشائی معاون احمدی نژاد نیز چندی پیش به گونه ای دیگر تکرار کرد.مشائی از مکتب ایرانی در دین اسلام سخن گفت .به زبان دیگر وبسیار ساده تر، دشمنی ایرانیان با «اسلام عربی» است.یعنی هر چه نام عرب برآن است را بیگانه ودشمن تلقی می کنند،از ادبیات و زبان گرفته تا دین و اخلاق . بخش بزرگی از ایرانیان ،اسلام منهای عرب را قابل هضم می دانند.حال آن که بخش دیگری در طول تاریخ به کلی پذیرای اسلام نبوده و نیست .این بخش تنها بر اساس ضرورت های سیاسی ،اقتصادی و امنیتی به ظواهر اسلامی بسنده می کند و در درون خود سرشار از تناقض است . ایرانیان همواره در جستجوی راهی برای خروج از تناقضاتی هستند که از زمان ورود اسلام به ایران تا کنون گریبانگیر آنان شده است . ناگفته پیداست که گرایش به مسیحیت و بهائیت فقط برای دور شدن از اسلام است یا به قول خود ایرانی ها برای دور شدن از عرب است .آنها به سراغ دینی هستند که حتی یک واژه ی عربی درون آن نباشد. اما با توجه به آمیزش اسلام با فرهنگ عربی، به نظر می رسد اسلام بدون عرب نمی تواند معنادار باشد.در اینجا است که برخی نویسندگان وحتی آحاد پایین دست جامعه ایرانی به سراغ نقد اسلام می روند.به جرات می توان گفت ناقدان اسلام به دنبال نقد عرب هستند.اما در بسیاری موارد این نقد به هجوم بی حد ومرز به هر آن چه عربی است ،می رسد.

برگرفته از : Iranglobal

 

دربارهٔ کانون فرهنگی کارون- عربستان

وبلاگ وابسته به هیچ سازمان و گروه سیاسی نیست وصرفا برای نشر اخبار مهم، مقالات و پژوهش های فعالان مستقل احوازی تشکیل شده است.

Posted on 12 اکتبر 2010, in مقاله. Bookmark the permalink. دیدگاه‌ها برای ایرانیان،از اسلام گریزی تا عرب ستیزی_بقلم رامي اهوازي بسته هستند.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.